Web Analytics Made Easy - Statcounter

از همان روز اول، شوهر بدریخت و بدقواره‌ام را دوست نداشتم و نمی‌خواستم با او ازدواج کنم، اما در حالی با اصرار خانواده‌ام پای سفره عقد نشستم که بعد فهمیدم...

به گزارش خراسان، زن ۳۵ ساله با بیان این که پس از طلاق از همسرم اگرچه دارو‌های اعصاب و روان مصرف نمی‌کنم، اما با مشکلات دیگری روبه رو شدم به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری میرزا کوچک خان مشهد گفت:

تا کلاس پنجم ابتدایی بیشتر درس نخواندم چرا که برادرم جوانی متعصب و غیرتی بود و اعتقادی به تحصیل دختران نداشت من هم که در یکی از روستا‌های تربت حیدریه و در خانواده‌ای ۹ نفره زندگی می‌کردم تحصیلاتم را ادامه ندادم و در کنار مادرم به خانه داری مشغول شدم تا این که «ساعد» به خواستگاری‌ام آمد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

پدر او در یک سفر زیارتی با پدرم آشنا شده بود و به همین دلیل در حالی مرا برای پسرش خواستگاری کرد که من حتی از اسم او هم ناراحت بودم. آن زمان ۱۵ بهار از عمرم گذشته بود و دوست داشتم با جوانی خوش تیپ و خوش چهره ازدواج کنم، ولی ساعد نه تنها بدریخت و بدقواره بود بلکه دارایی و ثروتی هم نداشت.

او به خدمت سربازی هم نرفته بود و تنها به پدرش در کشاورزی کمک می‌کرد. با آن که هیچ شناختی از خانواده ساعد نداشتیم، اما در جلسه خواستگاری حتی یک کلمه هم با او صحبت نکردم از سوی دیگر خانواده‌ام اصرار داشتند که او جوانی سر به راه و با وقار است.

خلاصه مخالفت‌های من فایده‌ای نداشت و مجبور به ازدواج با او شدم در شب عقدکنان فقط اشک می‌ریختم چرا که از همان دوران کودکی هیچ وقت محبتی از پدرم ندیده بودم و او دست نوازش بر سرم نکشیده بود. مادرم نیز به شدت از پدرم می‌ترسید و تنها به حرف او گوش می‌کرد در میان همین دل شکستگی صیغه عقد جاری شد و من و ساعد نامزد شدیم، اما چند روز بعد تازه فهمیدم او نه تنها پول و قیافه ندارد بلکه جوانی پرخاشگر است و زبانش فقط به توهین و فحاشی باز می‌شود وقتی یک هفته بعد از برگزاری مراسم عقدکنان نزد خانواده‌اش به من توهین کرد و کتکم زد تازه فهمیدم با چه غول بی شاخ و دمی ازدواج کرده‌ام به طوری که حتی شیوه برخورد با همسرش را نمی‌داند دیگر با کابوس‌های وحشتناک درگیر بودم و افکار خطرناکی به سرم می‌زد برای همین شرایطم در زندگی را با مادرم در میان گذاشتم، اما او از یک رمال دعای مهر و محبت گرفت و مرا به ادامه زندگی ترغیب کرد.

من هم که چاره‌ای نداشتم پذیرفتم تا این که یک روز از ساعد خواستم مرا به خانه پدرم ببرد، ولی او توجهی به خواسته‌ام نکرد من هم همه قرص‌ها را جمع کردم تا او را تهدید به خودکشی کنم، ولی ساعد بدون تامل گفت: «بخور زودتر بمیری تا من زن دیگری بگیرم!»

من هم به دلیل لجبازی و عصبانیت قرص‌ها را خوردم که حالم بد شد و او از ترس مرا به خانه پدرم برد و رها کرد آن‌ها هم مرا به بیمارستان رساندند و از مرگ نجات یافتم با وجود این خانواده‌ام وضعیت مرا درک نمی‌کردند و حرف هایم را باور نداشتند. آن‌ها مرا مقصر می‌دانستند به گونه‌ای که پدرم مرا کتک زد و نفرین‌های مادرم نیز شروع شد.

به ناچار در حالی به زندگی در کنار ساعد ادامه دادم که در طول یک سال دوران نامزدی چند بار با تصمیم‌های احمقانه دست به خودکشی زدم بالاخره در میان گریه و ناله زندگی مشترکمان در یک انباری آغاز شد که نامش را خانه گذاشته بودند با آن که هیچ علاقه قلبی به ساعد نداشتم سرنوشت شومم را پذیرفتم و از خانواده‌ام قطع امید کردم چرا که هر بار از مشکلات و کتک کاری‌های ساعد با مادرم سخن می‌گفتم او بلافاصله نزد رمال می‌رفت تا طلسم زندگی مرا بشکند در همین روز‌ها به طور ناخواسته باردار شدم و دخترم در حالی به دنیا آمد که همسرم فقط به دست پدرش نگاه می‌کرد تا پولی برای مخارج زندگی کف دستش بگذارد.

من برای ادامه این زندگی نکبت بار بود تا این که پنج سال بعد پسرم نیز به دنیا آمد، ولی رفتار‌های همسرم تغییری نکرد و در قلب من هم جایی نداشت حالا دیگر شب و روز به طلاق می‌اندیشیدم و انواع قرص‌های اعصاب و روان را مصرف می‌کردم چرا که مجبور بودم در مزارع اهالی روستا کارگری کنم تا هزینه‌های زندگی تامین شود، ولی مدتی بعد وقتی نتوانستم به کارگری ادامه بدهم یک فروشگاه کوچک خرازی راه‌انداختم، ولی روزگار خیلی بر من سخت می‌گذشت به طوری که دیگر کارد به استخوانم رسید و خانواده‌ام را تهدید کردم که اگر طلاقم را نگیرند به جایی می‌روم که دیگر مرا نبینند بالاخره با پافشاری‌های زیاد از ساعد طلاق گرفتم و به یک زندگی آرام بازگشتم.

حالا اگرچه قرص‌های اعصاب مصرف نمی‌کنم، اما با مشکلات زیادی روبه رو شدم. از سویی به تنهایی نمی‌توانم خواسته‌های فرزندانم را برآورده کنم و از طرف دیگر با تهمت‌های ناروا و نگاه‌های سرزنش آمیز دیگران رو به رو می‌شوم به همین دلیل تصمیم گرفتم به مشهد مهاجرت کنم، اما در این جا نیز با هزینه‌های سنگین زندگی روبه رو شده‌ام و...

گزارش حاکی است با صدور دستوری از سوی سرهنگ علی عبدی (رئیس کلانتری میرزا کوچک خان) رسیدگی روان شناختی و اقدامات مشاوره‌ای برای این زن جوان در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.

منبع: فرارو

کلیدواژه: خواستگاری خانواده ام قرص ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۵۲۴۱۴۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

انتقادات عجیب روحانی معروف از سبک زندگی مردم | همه‌تان باید کار کنید | حق ندارید همه چیز را گردن دولت بیاندازید!

سید رضا اکرمی در گفتگو با رویداد ۲۴، تاکید می‌کند نباید از دولت توقع گره گشایی داشته باشیم. او همچنین معتقد است، تک‌تک اعضای خانواده باید به فکر کسب درآمد باشند.

بخش‌های مهم این گفتگو را در زیر می‌خوانید:

*همه می‌دانیم که گرانی وجود دارد و مردم مشکلات زیادی برای تامین هزینه‌های‌شان دارند. به همین دلیل در خانه و خانواده همه افراد باید کار کنند تا همه‌شان درآمدزا باشند. یعنی یک نفر نمی‌تواند مخارج خانواده را اداره کند.

*مساله مشکل‌ساز دیگر این است که امروز بَرج‌مان از خرج‌مان بیشتر است. خرج‌مان فقط صبحانه، نهار، شام، لباس و مسکن است. اما برج‌مان زیاد است که شامل موبایل، سفر و ... می‌شود. چون معیار‌ها و شرایط زندگی تغییر کرده است، مرد خانواده به تنهایی نمی‌تواند یک خانواده را اداره کند. اگر همه افراد خانواده به اندازه خودشان تلاش کنند، قطعاً می‌توانند خانه را اداره کنند.

*اینکه می‌گویند، کار نیست را قبول ندارم. کار را که از آسمان یا خارج نمی‌آورند و باید ایجاد کرد. هر کس که غیرت کاری دارد، امروز برای او کار هست. بیش از ۵ ملیون افغانی در این مملکت کار ساختمانی، کار سنگ‌بری، کار سرای‌داری می‌کنند؟ چطور برای افغان‌ها کار هست، برای خودمان ایرانی کار نیست؟ کار هست و ما باید دنبالش برویم.

*ما از قدیم‌الایام مربایی را که می‌خوریم، بسته‌بندی و آماده نمی‌خریدیم. خانم‌های خانه دوزندگی بلدند، خیاطی بلدند، آرایشگاهی بلدند و اوقات فراوان هم دارد. پس اگر بتواند وقتش را خوب تنظیم کند، می‌تواند در کنار بچه‌داری به کار‌های دیگر هم برسد. خانم من هم ۷ بچه را بزرگ کرده است. هم درس داده و هم سخنرانی کرده و هم کار می‌کند.

*اینکه می‌گویند مستاجرین گرفتار هستند، باید همه ایران را در نظر بگیرید و فقط تهران را نبینید. همچنین سه‌چهارم مردم تهران خانه دارند و یک چهارم مستاجراند. پس برای یک چهارم قیصریه را آتش نزنید.

*درباره اینکه همه از دولت توقع دارند، می‌گویم دولت مسئول همه چیز نیست. اولا هر کسی مسئول کار خودش است و حق ندارد همه کار‌ها را گردن دولت بیاندازد. دولت باید حمایت و نظارت کند. بنا نیست همه کار‌ها را به دوش دولت بگذاریم و از او بخواهیم، سیر و پیاز ما را تهیه کند. ما در اقتصاد هم بخش خصوصی داریم و هم تعاونی داریم و آخرین بخش دولت است.

*اینکه می‌گویند، رفت و آمد در تهران مشکل است، دلیلی برای کار نکردن نیست. بنا نیست همه برای شاغل بودن از خانه بیرون بیایند. الان بسیاری از کار‌ها هستند که در درون خانه می‌توان انجام داد. در واقع حمل و نقل دو ساعته و سه ساعته روزانه برای موارد خاص است.

دیگر خبرها

  • جای خانواده‌های این جانبازان در بهشت است
  • بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش | ۲۰ بار مچ شوهرم را با زن‌های غریبه گرفتم
  • قدردانی وزیر بهداشت از تلاش ماماها برای جوان‌سازی جمعیت
  • علی مطهری: نوه‌ها، نتیجه‌ها و نبیره‌های آیت الله مطهری دچار بن بست فکری یا پوچی در زندگی نشده‌اند
  • بخور نخور های تغذیه در تقویت چشم و بینایی + نکات مهم
  • انتقادات عجیب روحانی معروف از سبک زندگی مردم | همه‌تان باید کار کنید | حق ندارید همه چیز را گردن دولت بیاندازید!
  • جوان مرگ مغزی به ۵ بیمار در مشهد زندگی دوباره بخشید
  • روایت شهید فاطمیون + فیلم
  • جوان اهل گرمی از چوبه دار در تهران نجات یافت
  • زلاتان ابراهیموویچ: هنوز هم بهترین هستم؛ به خاطر بچه‌هایم تصمیم به خداحافظی از فوتبال گرفتم